* یه روز رفتم بالا . این قدر بالا که دیگه هیچ نشانی از اهل پایین برام نموند . هیچی ندیدم .


* هنوزم توی این سن و سال دلم می‌خواد وقتی از خیابون رد می‌شم . وقتی ترسیدم دست کسی رو بگیرم .

* من در انبوهی از خیال زندگی می‌کنم . 

* خیالاتی که مثل برگ‌ها در باد در من جابه‌جا می‌شوند ‌. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوانویس خاطرات یک پسر ۱۴ ساله salamat اتاق مه ادبي مطالب جذاب اورتپس Chad شهروز براری صیقلانی پرتو دل