* یه زمان بود نمیدونستم باید با روزهام چه کنم . شده بودم شکل شنریزه و روزهام شبیه آب . هیچ جوره در هم حل نمیشدیم . گاهی همون شکلی میشم . خودم رو ول میبینم توی روزهای بی سر و ته .
* شبها هم توی خواب، خواب روز میبینم .
* فقط یک چیز میتونه من رو از این شبح نجات بده .
* از این که دلم میخواد یه چیزی بگم و به جاش میخندم وسط مکالمه، از خودم کلافه میشم .
درباره این سایت