* به چیزی دچار شدم که از دید اجتماع مرضه و برای خودم نشانه‌ی رشد .

* هیچ وقت تا این حد دلم نخواسته بود از مرز خودم رد بشم .

* یه روز نشسته بودم و غم شبیه ابری سیاه تمام صورتم رو گرفته بود . از درد به خودم پیچ می‌زدم . فقط دلم می‌خواست کلمات می‌تونستند از گلوم خارج بشوند و به گوش کسی برسند .

* حرف‌هام شبیه سنگ هایی شده بودند که در درونم به هر طرف پرتاب می‌شدند . 

* و چیزی که در جواب شنیدم تمام دیواره‌ی دلم رو به خاکستر بدل کرد .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آسمان کویر ضایعات پلاستیک | گرانول پلاستیک وبلاگ من Stephanie pavid من Jennifer سئو و بهینه سازی Paul ناودون